سن 14 سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی
سن 15 سالگی : یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن … از قیافه خودشون بدشون می یاد
سن 16 سالگی : توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن … حرف هم نمی زنن ، داد می زنن … با راکت تنیس هم گیتار می زنن
یه شوهرم نداریم وقتی دلمون گرفته یه دهن آواز بخونه واسمون سقف ترک برداره، همسایهها بیان شکایت! بعدش دعوا بشه، کتککاری تا توی کوچه ادامه پیدا کنه، از کلانتری بیان ببرنش یه شبم آبخنک بخوره، مام زنگ بزنیم به دوستامون بیان همه دور هم باشیم بلکه دلمون وا شه
****************
یه شوهرم نداریم تا قبل از ازدواج با ما اصن نمدونسته صبرو صبوری چیه ! ولی بعد از ازدواج با ما به ایوب معروف بشه !
****************
یه شوهرم نداریم بهش بگیم در ِ قوطی رب گوجه رو باز کن ، احساس قدرت کنه مرد مون .
****************
یه شوهرم نداریم وقتی دلمون گرفته یه دهن آواز بخونه واسمون سقف ترک برداره، همسایهها بیان شکایت! بعدش دعوا بشه، کتککاری تا توی کوچه ادامه پیدا کنه، از کلانتری بیان ببرنش یه شبم آبخنک بخوره، مام زنگ بزنیم به دوستامون بیان همه دور هم باشیم بلکه دلمون وا شه
****************
یه شوهرم نداریم تا قبل از ازدواج با ما اصن نمدونسته صبرو صبوری چیه ! ولی بعد از ازدواج با ما به ایوب معروف بشه !
****************
یه شوهرم نداریم بهش بگیم در ِ قوطی رب گوجه رو باز کن ، احساس قدرت کنه مرد مون .
****************
جوراب های لنگه به لنگه
یک همسایه دلسوز دختر کوچولویی را که به مدرسه می رفت، متوقف ساخت و گفت: کوچولو! عجب جوراب های عجیبی به پا کرده ای، یک لنگه قرمز و یک لنگه آبی!
دختر کوچولو با صدای بچه گانه اش گفت:
عجیب تر این که یک جفت مثل همین جوراب ها هم توی خانه دارم!
تو نگات شبیه شیشه
عشق من یه تیکه خورشید
عشق تو دویست و شیشه
من نگام دربدر تو
تو حواست پیش بنزه
کاش از اول میدونستم
توی چشمای تو لنزه
ﮔﻔﺘﻢ ﻏﻢ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ! ﮔﻔﺘﺎ ﺩﺭﮎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ !
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﺷﻮ ﺑﺎ ﺷﺴﺖ ﺩﺍﺩ ﺍﺷﺎﺭﻩ !