قصد داریم شما را با مشاهیر بیشتری آشنا کنیم البته با این فرض که اگر در زمان حیات این عزیزان کنکور وجود داشت، به چه سرنوشتی دچار میشدند.
نیوتن: از آنجا که این دانشمند علاقهی زیادی به قبول شدن در رشتهی ستاره شناسی یا نجوم داشت، از صبح تا شب خودش را در اتاق حبس میکرد و برای قبول شدن در کنکور درس میخواند. و از آنجا که وقت یک پشت کنکوری بسیار ارزشمندتر از آن است که بیکار و بیعار برود و زیر درخت سیب لم بدهد، بنابراین سیبی هم به سرش نمیخورد و جاذبهای هم کشف نمیشد و الان بنده و شما، تمام اشیاء و آدمهای دور و برمان در فضا معلق بودیم!
لیلی و مجنون: اصولاً بسیاری از صاحبنظران معتقدند بیکار نشستن در خانه یکی از مهمترین عوامل و دلدادگی معروفترین عاشق و معشوق تاریخ ادبیات است. اما اگر هردوی این عزیزان در عصر ما زندگی میکردند آنقدر درگیر کلاسهای تست و حل دفترچههای تست و مطالعهی ضرایب دروس مختلف و فرم انتخاب رشته و کنکور آزمایشی بودند که سال تا سال هم وقت نمیکردند یاد هم بیافتند چه برسد به این که مجنون ظرفی ببرد در خانه لیلی که آش نذری بگیرد و چون لیلی زد ظرفش را شکست را بیافتد در کوچه و خیابان و در اقدامی جلف و سبک بزند زیر آواز که:
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ ادامه مطلب ...
آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که اگر در زمان دانشمندان، قهرمانان، ورزشکاران، پادشاهان و آدمهای مهم گذشته کنکور وجود داشت شاید سرنوشت آنها هم عوض میشد و چیزی میشدند به جز شخصیتهایی که امروزه از آنها میشناسیم؟ البته چون وقت شما کنکوریهای عزیز بسیار ارزشمند است، لازم نیست بنشینید و به مصادیق این پیشفرض فکر کنید. ما ساعتها و روزها به جای همه شما فکر کردیم و به نتایج احتمالی زیر رسیدیم:
به یک سوال بسیار ساده جواب دهید تا متوجه شوید سمت راست مغزتان خوب کار میکند!؟
کمیفکر کنید، سوال زیاد مشکلی نیست ولی اگر قادر به حل این سوال باشید...
جاهای خالی رو با چه اعدادی باید پر کرد؟
16 , ...,1000, 15, ... , 20 ,10
عجله نکنید!
کمیفکر کنید، سوال زیاد مشکلی نیست ولی اگر قادر به حل این سوال باشید
نشان فعالیت خوب سمت راست مغز شماست!
برای دیدن جواب صحیح بروید پایین.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
16 ,60 ,1000, 15, 3 , 20 ,10
ده بیست سه پونزده، هزار و شصت و شونزه!!
راستی اون قضیهی سمت راست مغز رو هم جدی نگیرید!
عروسی رفتن دخترها:
دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟!
توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره...
اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!!
ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!!
بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...
حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...!
البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه...
یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!
ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!)گرفته تا لیمو ترش
خوب، روز موعود فرا می رسه!
ادامه مطلب ...دخترها:
بعضی از اونا واقعاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند
بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...
یه عده ای هم هستندکه به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد !!
و اما پسر ها:
یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه... یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحتحسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی