معرفی بازی undertale

صنعت گیم یک هنر است

باوجود اینکه می توان ساعت ها درباره ی جمله ی بالا بحث کرد، و با وجود موافقان و مخالفان فراوانی که دلایل خاص خود را دارند، و با وجود قرارگرفتن صنعت گیم در دسته ی «سرگرمی ها» ، باید بگویم که با جمله ی بالا موافق هستم. چه عاملی یک بازی رایانه ای را «هنری» می کند؟ شاید اولین چیزی که به ذهن همه می رسد، طراحی محیط ، رنگ بندی مناسب و چشم نواز و همان مواردی است که اصطلاحا به آن گرافیک هنری می گوییم . علاوه بر آن ، موسیقی های بازی نیز می توانند اثر شگفت انگیزی داشته باشند و قطعا در بحث ما جای می گیرند. اما شخصا معتقدم که اصلی ترین و مهم ترین عامل «هنری شدن» یک بازی رایانه ای، داستان و محتوا و حرفی است که سازنده سعی در ارائه آن به مخاطب دارد و عناصری نظیر گرافیک ، موسیقی و ... عناصری شمار می روند که می توانند در انتقال این مفهوم تاثیرگذار باشند .

انتخاب

حق انتخاب، یکی از جذاب ترین و مهم ترین ویژگی های عناوین نقش آفرینی ست. این که گیمر بتواند روند داستانی بازی را تغییر دهد، سرنوشت شخصیت ها را رقم بزند، تصمیمات مختلفی بگیرد و پایان بازی را مشخص کند ویژگی بسیار هیجان انگیز و جالبی ست که بسیاری را به خود جذب می کند. حتی شاهد بودیم حق انتخاب در سبک های دیگر نیز مورد استفاده قرار می گیرد، چنانچه در عناوین شوتری همچون FarCry شاهد وجود قابلیت انتخاب برای گیمر بودیم. اما سوال اینجاست: این انتخاب ها، تا چه حد موثر و مهم هستند؟

حتی در قوی ترین نقش آفرینی های چند سال اخیر نیز ایراد هولناکی مشاهده می شد: بسیاری از انتخاب های بازی، نمایشی و نمادین هستند. هنگامی که بازی را دوباره تجربه کنید، با وجود انتخاب تصمیمات متفاوت، در بسیاری از موارد تاثیر بسیار اندک و ناچیزی را بر روند بازی شاهد خواهید بود! یعنی گیمر خیال می کند که روند بازی را به پیش می برد، درحالی که بسیاری از انتخاب های او، اثرات بسیار ناچیزی بر روند بازی دارند. از این نظر عنوان کوچک و مستقل Undertale ، طعنه ی بزرگی به بسیاری از عناوین پرمدعا و پرسروصدای صنعت گیم است!

انسان و هیولا

سالها پیش، دو گونه بر زمین حکمرانی می کردند: انسان ها و هیولاها. پس از مدتی، جنگی عظیم بین این دو درگرفت. هیولاها شکست خوردند و به مناطق زیرزمینی تبعید شدند، جایی که به هیچ وجه امکان بازگشت و ارتباط دوباره با انسان ها وجود نداشت. شما در بازی نقش کودکی را برعهده می گیرید که به دلایلی نامعلوم به سرزمین هیولاها وارد شده است. در همان ابتدای بازی، با یک «گل» روبه رو می شوید.

او خود را Flowey معرفی می کند و بسیار خوشحال است که شما را دیده. حالت ظاهری او همچون نقاشی های رویاپردازانه ی کودکان است: یک گل با صورت مهربان و لبخندی بر لب! Flowey سعی می کند تا مکانیزم های گیم پلی را به شیوه ی خودش به شما آموزش دهد. درحالی که از آشنایی با این موجود دوست داشتنی خوشحال هستید، در کسری از ثانیه متوجه می شوید چه بلایی بر سرتان آمده: حالت چهره ی Flowey تغییر می کند، چشم هایش تنگ می شود، لبخندی شیطانی بر لبانش ظاهر می شود و تنها یک جمله می گوید:

It’s Kill or Be Killed ! یا بکش، یا کشته خواهی شد. 

 

درحالی که با بهت و حیرت، به جمله ی بزرگی که Flowey رو صفحه می نویسد ( Die ! ) خیره مانده اید و هیچ کاری از دستتان بر نمی آید و خنده های شیطانی او روحتان را آزار می دهد، در آخرین ثانیه ها کمک از راه میرسد. شما توسط موجودی به نام Toriel نجات پیدا می کنید و سفر شما از همینجا آغاز می شود: در حقیقت هدف شخصیت اصلی داستان پیدا کردن راه خروج از سرزمین هیولاهاست. اما با پیشروی در بازی، متوجه می شوید که قضیه اصلا به این سادگی نیست!

باید بگویم که توضیح دادن در مورد بازی، بدون اسپویل کردن وقایع داستانی واقعا سخت است! زیرا داستان، اصلی ترین رکن Undertale به شمار می آید. اما در این حد بدانید که داستان بازی آنقدر جذاب، پیچیده، احساسی و شگفت انگیز است که بارها و بارها روی صندلی میخکوب خواهید شد. با وجود ایده ی داستانی بسیار ساده، داستان بازی به معنای واقعی کلمه خارق العاده است، و البته برای درک بسیاری از نکات داستانی بازی، باید قواعد خاصی را رعایت کنید. به همان اندازه که Undertale را عادی و ساده فرض کنید، از بسیاری از شگفتی های آن محروم خواهید ماند.

شخصیت های بازی در یک کلام بی نظیرند! نکته ی مهم این است که گیرافتادن در دنیای هیولاها به معنای پایان دنیا نیست. هیولاها نیز همانند انسان ها رفتارهای خوب و بد دارند. عده ی واقعا قصد جان شما را دارند و عده ای با تمام توان از شما محافظت می کنند. اما اینکه کدام دسته بیشتر باشد، به رفتار شما بستگی دارد. از روی این ویژگی می توانید به عمیق بودن گیم پلی Undertale دست یابید .  در بازی با شخصیت های مختلفی روبه رو می شوید که باوجود اینکه هرکدام ویژگی های رفتاری خاصی دارند، اما شیوه ی برخوردشان مستقیما به رفتارهای «شما» در طول بازی برمی گردد.

می توانید خوش قلب ترین موجود بازی را نیز به دشمن خونی خود تبدیل کنید، و می توانید با بزرگ ترین دشمنان خود قرار ملاقات دوستانه بگذارید! آزادی عمل شگفت انگیز Undertale یک حد نهایت برای بازی های نقش آفرینی ست، جایی که شما به هیچ وجه محدود خواسته های سازندگان نیستید. سیستم گیم پلی بازی واقعا عجیب است. باید بگویم اولین بار که با شیوه ی جنگیدن با دشمنان مواجه شدم، آن را بسیار ساده و حوصله سر بر فرض کردم، اما شگفتی های Undertale پایانی ندارد! هنگام مواجه با دشمن، صفحه ی جدیدی باز می شود که به شما انتخاب های متفاوتی می دهد.

صفحه ی مربعی که قلب شما در وسط آن است، محل حمله ی دشمنان به حساب می آید. در این صفحه، باید مدتی در برابر حملات دشمنان جا خالی بدهید، با حرکت دادن قلب وسط صفحه با کلیدهای جهت! هر مقدار ضربه بخورید از میزان HP  مشخص شده در پایین صفحه کم خواهد شد. اولین ویژگی شگفت انگیز گیم پلی همینجاست: در بازی، 2 دشمن متفاوت پیدا نخواهید کرد که حملات یکسان داشته باشند! دشمنان بسیار متنوع هستند و حملات آن ها به ویژگی هایشان بستگی دارد! مثلا اگر با یک اسکلت بجنگید حمله ی او با قطعات استخوان است. اگر با یک شوالیه ی تبر به دست بجنگید، ضربات او به سمت شما شبیه به تبر هستند. یک نوع موجود هواپیما مانند در بازی وجود دارد که شیوه ی حمله ی او پرتاب بمب از هواپیمای بمب افکن است!

در بازی دشمنی وجود دارد که اصطلاحا فیگور گرفته است. حملات او به شکل بازوهای منقبض شده هستند! واقعا عجیب است که مواجهه با دشمنان مختلف و مشاهده ی شیوه ی حمله کردن آن ها به جای اینکه زجرآور و اعصاب خوردکن باشد، تبدیل به یک سرگرمی برای شما خواهد شد. تعداد دشمنان واقعا زیاد است و حتی تا پایان بازی ممکن است تعدادی از آنها را اصلا پیدا نکنید! nهنگامی که حمله ی دشمن به پایان برسد، شما با 4 گزینه مواجه هستید. گزینه ی Fight ، به شما امکان جنگیدن و ضربه وارد کردن به دشمن را می دهد. با گزینه ی Item می توانید از وسایل خود استفاده کنید، مثلا با استفاده از یک خوراکی مقداری از HP خود را بازیابی کنید. گزینه ی Mercy نیز بسیار جالب است! با استفاده از آن، شما می توانید از دشمنانی که دیگر نمیخواهند با شما بجنگند گذشت کنید و آنها را زنده بگذارید. یا حتی می توانید از مبارزه فرار کنید!

البته ممکن است بعضی از دشمنان بی خیال شما نشوند گزینه ی Act ، یکی دیگر از شگفتی های Undertale است. با این گزینه، می توانید دشمنان را «بررسی» کنید، تا ببینید چه نقاط قوت و ضعفی دارند. می توان بدون حتی یک بار جنگیدن با بسیاری از دشمنان مبارزه را به پایان برسانید! برای مثال، اگر یک نوع  هیولا را تهدید کنید، از شما می ترسد و می توانید دیگر با او نجنگید. هیولای دیگری وجود دارد که از به هوا بلند شدن خوشش می آید! اگر او را بغل کرده و به هوا بلند کنید دیگر با شما نخواهد جنگید! هیولای دیگری وجود دارد که اگر جلوی او زانو بزنید و گریه کنید، دلش به رحم می آید و خواستار پایان مبارزه می شود! و نکته ی شگفت انگیز دیگر هم همینجاست: به ازای هر دشمن، یک راه متفاوت برای به پایان رساندن مبارزه وجود دارد!

در Undertale ، می توانید تمامی دشمنان را نابود کنید و حتی یک موجود را زنده نگه ندارید، و می توانید بازی را بدون کشتن حتی یک نفر (شوخی نمیکنم، حتی یک نفر) به پایان برسانید. حتی باس فایت ها را نیز می توان زنده نگه داشت، اگر ذهن خود را به کار بگیرید! تمامی اعمال و رفتار شما در اندینگ بازی اثر دارد، و آثار تمامی کارهای خود را خواهید دید. در بازی، به وضوح  با صحنه هایی مواجه خواهید شد که با خود می گویید: آهان! این به دلیل همان کارم است! Undertale به سادگی نتیجه ی رفتارهای شما را نشان می دهد، برای اعمال نیک و درست پاداش خواهید گرفت، و برای اعمال ناپسندتان مجازات می شوید. Undertale یک عنوان 2بعدی و پیکسلی ست. و سازنده ی آن هم یک گروه بسیار کوچک است و اکثر مراحل ساخت بازی بر عده ی یک نفر ( Toby Fox ) بوده است.

بنابراین نباید انتظار جلوه های بصری و گرافیکی از بازی داشت. جالب تر اینکه حتی شخصیت های بازی هم صداگذاری نشده اند! البته هنگام سخن گفتن هر کدام از شخصیت ها، موسیقی متفاوتی اجرا می شود (که به طرز جالبی هم با ویژگی های اخلاقی آن شخصیت مطابقت دارد!) Undertale فقط با شیوه ی قرار گرفتن کلمات در صفحه اشک شما را جاری خواهد ساخت، فقط با تغییر چند پیکسل ظاهر یک شخصیت شما را میخکوب خواهد کرد، و فقط با توقف چند ثانیه ای موسیقی هنگام نمایش یک دیالوگ، شما را محو خود می کند. بعید می دانم پس از پایان بازی، بتوانید در برابر وسوسه ی به دست آوردن موسیقی های بازی مقاومت کنید. تک تک Soundtrack های بازی محشرند، و کاملا با حال و هوای هر مرحله تطابق دارند.

نکات مثبت:

داستان ماورای حد تصور

شخصیت های شگفت انگیز

موسیقی های گوش نواز

انتخاب های احساسی و تاثیرگذار

مکانیزم فوق العاده ی گیم پلی

Flowey the Flower !

نکات منفی:

اجبار گیمر به تجربه ی چندباره ی بازی، برای فهم نکات اصلی و حیاتی داستان

سخن پایانی:

Undertale ثابت می کند که ساخت بازی های بزرگ، نیاز به بودجه و تبلیغات فراوان ندارد، بلکه خلاقیت و ذوق سازنده را می طلبد. Undertale شما را می گریاند، به خنده وا می دارد، به فکر فرو می برد، باعث می شود به تصمیمات و اعمال خود افتخار کنید، و یا از خودتان بدتان بیاید. Undertale ثابت می کند که چرا بازی های رایانه ای می توانند ما را تبدیل به انسان بهتری کنند، و یا برعکس، ارزش های اخلاقی ما را به زیر بکشند. Undertale ثابت می کند که بازی های رایانه ای می توانند بسیاربسیار فراتر از یک سرگرمی ساده باشند، Undertale ثابت می کند که صنعت گیم یک هنر است.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.